عطار نیشابوری
بخش ششم
(۵) حکایت حسین منصور حلاج بر سر دار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو ببریدند ناگه بر سر دار سر دو دست حلاج آن چنان زار بدان خونی که از دستش بپالود همه روی و همه ساعد بیالود پس او گفت آنکه سر عشق بشناخت نمازش را بخون باید وضو ساخت بدو گفتند ای شوریده ایام چراکردی بخون آلوده اندام که گر از خون وضوی آن بسازی بود عین نمازت نانمازی چو مردان پای نه در کوی معشوق مترس از نام و ننگ هیچ مخلوق که هر دل کو بقیومست قایم نترسد ذرّهٔ از لؤم لایم بیا مردانه در کار خدا باش کم اغیار گیر و کار را باش چو گردون گرد عالم چند گردی ز خود کامی فراتر شو بمردی که گر عشقت چین نامرد گیرد ز خجلت بند بندت درد گیرد بسا شیران که صاحب زور بودند بزور عشق در چون مور بودند تو کز موری کمی در زور و مقدار به پیش عشق چون آئی پدیدار؟ عطار نیشابوری