عطار نیشابوری
بخش دوم
(۷) حکایت معشوق طوسی با سگ و مرد سوار
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مگر معشوق طوسی گرمگاهی چو بی خویشی برون می شد براهی یکی سگ پیش او آمد دران راه ز بی خویشی بزد سنگیش ناگاه سواری سبزجامه دید از دور درآمد از پسش روئی همه نور بزد یک تازیانه سخت بروی بدو گفتا که هان ای بیخبر هی نمی دانی که بر که می زنی سنگ که با او نیستی در اصل همرنگ نه از یک قالبی با او بهم تو چرا از خویش می داریش کم تو چو سگ از قالب قدرة جدا نیست فزونی کردنت بر سگ روا نیست سگان در پرده پنهانند ای دوست ببین گر پاک مغزی بیش ازین پوست که سگ گرچه بصورت ناپسندست ولیکن در صفت جانش بلندست بسی اسرار با سگ در میانست ولیکن ظاهر او سدِّ آنست عطار نیشابوری