رضیالدین آرتیمانی
غزل ها
غزل شماره ۷۸: کیم از جان خود سیری ز عمر خویش بیزاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کیم از جان خود سیری ز عمر خویش بیزاری سیه روزی، سراسر داغ جانسوزی جگر خواری ندانم لذت آسودگی لیک اینقدر دانم که به باشد دل آزرده از سودای بسیاری بهم شیخ برهمن در خرابات مغان رقصند نه او در بند تسبیحی نه این در بند زناری چه در خلوت چه در کثرت، بهر جا هر که را دیدم نه خالی خلوتی از تو، نه بیرون از تو بازاری گرفتار گل و آن بلبل زارم که تا بوده نسوده بی ادب در سایهُ گلبرگ، منقاری مگر صبح ازل سازد خلاصم ور نه چون سازم که پیچیده است گردم شام هجران چون سیه ماری چه کم گردد ز معشوقی چه کم گردد ز محبوبی اگر در کار ما ضایع کند از دور دیداری کند منعم ز دیوار و در او مدعی سهل است میان ما و یاد او نخواهد بود دیواری به کار خویشتن مشغول هر کس را که می بینم بغیر از عاشقی کاری نیاید از رضی باری رضیالدین آرتیمانی