حکیم سنایی غزنوی
قصاید و قطعات
شماره ۱۳۳ - در مدح عمادالدین محمدبن منصور: محمدت را همچنان چون ملک را تیغ و قلم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای محمد نام و احمد خلق و محمودی شیم محمدت را همچنان چون ملک را تیغ و قلم بذل بی دستت نباشد همچو دانش بی خرد مال با جودت نماند همچو شادی با ستم روح را از رنجهای دل تهی کردی کنار آز را از گنجهای جود پر کردی شکم گر همی یک چند بی کام تو گردد دور چرخ تا نباشی همچو ابر ای نایب دریا دژم در وجود غم چنین بد دل چه باشی بهر آنک کار اقبال تو می سازند در پردهٔ عدم می کند از خانهٔ فضل الاهی بهر تو تختهٔ تقدیر ایزد را ز تاییدت رقم منگر این حال غم و اندیشه کز روی خرد شادی صد ساله زاید مادر یک روزه غم باش تا سر برزند خورشید اقبالت ز چرخ تا جهانی را ببینی پیش خود چون من خرم تا ببینی دشمنانت را به طوع و اختیار پیش روی چون مهت چون چرخ داده پشت خم باش تا دریای جودت در فشاند تا شود صدهزاران شاعر از جود تو چون من محتشم ای دو گوشت بر صحیفهٔ فضل فهرست خرد وی دو دستت در کتاب جود سرباب کرم با چنین فضلی که کردم قصد در گاهت ز بیم خشک شد خون در تن امید چون شاخ بقم آمدم سوی تو از بهر وعدهٔ بخششت از عرقهای خجالت عرقها را داده نم چون علم کی بود می پیشت چنین لیک از سخا هم تو کردی بنده را اندر چنان مجلس علم حلقه شد بر من جهان چون عقد سیصد در امید تا درین سی روز دارم طمع آن سیصد درم ریش در وعده مجنبان از سر حری بگوی از پی دوری ره من زود یا «لا» یا «نعم» تا بود مر بد سگالان را به طاعتها خلل تا بود مر نیکمردان را به زلتها ندم تا در آب و خاک و باد و آتش از بهر صلاح گرمی و خشکی و سردی و تری باشد به هم در هنرمندی چو سرو اندر چمن گاه نشاط گاه از نزهت به بال و گاه از شادی به چم حکیم سنایی غزنوی