حکیم سنایی غزنوی
قصاید
قصیده شماره ۱۴۶: ای مسافر اندرین ره گام عاشقوار زن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای مسافر اندرین ره گام عاشق وار زن فرش لاف اندر نورد و گفت از کردار زن گر نسیم مشک معنی نیست اندر جیب تو دست همت باری اندر دامن عطار زن هرکت از زر باز گوید اوست دقیانوس تو گر همی دین بایدت خیمه میان غار زن دیو طرارست پیش آهنگ حرب وی تویی سوزن تمهید را در چشم این طرار زن پیش از آن کز غدر عالم لال گردد جان تو آتش درویشی اندر عالم غدار زن منزلی کآنجا نشان خیمهٔ معشوق تست خاک اندر سرمه ساز و بوسه بر دیوار زن گر نثار پای معشوقان بود در راه وصل با دو دیده در بپاش و با دو رخ ایثار زن چون سوار راهبر گشتی تو در میدان عشق شو پیاده آتش آندر زین و زین افزار زن هوشیار از باده و مست از می دنیا چه سود طیلسان فقر و بر فرق چنین هشیار زن در خرابات خرابی همچو مستان گوشه گیر خیمهٔ قلاشی اندر خانهٔ خمار زن پای در میدان مهر کمزنان ملک نه نرد بازیدی ز مستی حصل بر اسرار زن جان و دل را در قبالهٔ عاشقی اقرار کن پس به نام عاشقی مهری بر آن اقرار زن گر همه دعوی کنی در عاشقی و مفلسی چون سنایی دم درین عالم قلندروار زن حکیم سنایی غزنوی