حکیم سنایی غزنوی
قصاید و قطعات
شماره ۳۰: حقا که مرا همچو تو مهمان دگری نیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای ماه صیام ار چه مرا خود خطری نیست حقا که مرا همچو تو مهمان دگری نیست از درد تو ای رفته به ناگه ز بر ما یک زاویه ای نیست که پر خون جگری نیست آن کیست که از بهر تو یک قطره ببارید کان قطره کنون در صدف دین گهری نیست ای وای بر آن کز غم وقت سحر تو او را به جز از وقت صبوحی سحری نیست بسیار تو آیی و نبینی همه را زانک ما برگذریم از تو ترا خود خبری نیست آن دل که همی ترسد از شعلهٔ آتش والله که به جز روزه مر او را سپری نیست بس کس که چو ما روزه همی داشت ازین پیش امروز به جز خاک مر او را مقری نیست ای داده به باد این مه با برکت و با خیر ما ناکت ازین آتش در دل شرری نیست بسیار کسا کو بر عیدی چو تو می خواست امروز جز از حسرت از آنش ثمری نیست اشکی دو سه امروز درین بقعه فرو بار کاندر چمن عمر تو زین به مطری نیست حکیم سنایی غزنوی