حکیم سنایی غزنوی
قصاید
قصیده شماره ۱۱: ای خواجه چه تفضیل بود جانوری را
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای خواجه چه تفضیل بود جانوری را کو هیچ به از خود نشناسد دگری را گر به ز خودت هیچ بهی را تو نبینی پس چون که ندانی بتر از خود بتری را پس غافلی از مذهب رندان خرابات این عیب تمامست چو تو خیره سری را هر گه که مرا گویی کندر همه آفاق محروم تر از تو نشناسم بشری را مرحوم ترم از تو و این شیوه ندانی زین بیش بصیرت نبود بی بصری را من سغبهٔ تسبیح و نماز تو نیم هیچ این فضل همی گویی ای خواجه دری را انکار و قبول تو مرا هر دو یکی شد بیهوده همی گویی زین صعب تری را فرمان تو بردن نه فریضه ست پس آخر منقاد ز بهر چه شوم چون تو خری را چون طلعت خورشید عیان گشت به صحرا آنجا چه بقا ماند نور قمری را آیام فراخیست ز الفاظ سنایی دانی خطری نیست کنون محتکری را چون دختر دوشیزه نیاید به جهان در کم گیر ز ذریت آدم پسری را حکیم سنایی غزنوی