حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۴۰۹: دلم بردی و جان بر کار داری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلم بردی و جان بر کار داری تو خود جای دگر بازار داری نباشد عاشقت هرگز چو من کس اگر چه عاشق بسیار داری ز رنج غیرتت بیمار باشم چو تو با دیگران دیدار داری عزیزت خوانم ای جان جهانم از آنست کین چنینم خوار داری کسی کو عاشق روی تو باشد سزد او را نزار و زار داری دو چشمم هر شبی تا بامدادان ز هجر خویشتن بیدار داری شدم مهجور و رنجور تو زیراک تو خوی عالم غدار داری ترا دارم عزیز ای ماه چون گل چرا بی قیمتم چون خار داری نگر تا کی مرا از داغ هجران لبی خشک و دلی پر نار داری تو خود تنها جهان را می بسوزی چرا بر خود بلا را یار داری بکن رحمی بدین عاشق اگر هیچ امید رحمت جبار داری سنایی را چنان باید کزین پس ز وصل خویش بر خوردار داری حکیم سنایی غزنوی