عبید زاکانی
عشاق نامه
بخش ۱۷ - جواب گفتن معشوق بقاصد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو بشنید این سخن را سرو آزاد جوابش داد کای فرزانه استاد من آن شمعم که صد پروانه دارم کجا پروای این دیوانه دارم ندارد سودی این افسانه گفتن حدیث آنچنان دیوانه گفتن به دست خود کسی چون مار گیرد ؟ غریبی را کسی چون یار گیرد ؟ چنان شوریده ای با کس نسازد بود چون او که با وی عشق بازد من ار با او بیاری سر در آرم دگر پیش کسان چون سر بر آرم چو نادان و خیال اندیش مردیست مرا خواهد محال اندیش مردیست کسی کو با چنان آشفته رائی نشیند یک زمان روزی به جائی همانا زود دشمن کام گردد میان مردمان بدنام گردد بگو لطفی یکی زین کوی برگرد چنین تا چند کوبی آهن سرد دلت در عشقبازی ناتمام است بهل تا میزند جوشی که خام است ز دلداری که باشد دلپذیرت اگر البته باشد ناگزیرت طلب کن همچو خود بی آب و رنگی از این دیوانه ای بی نام و ننگی کزین در برنیاید هیچ کامت بسوزد جان در این سودای خامت عبید زاکانی