حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۲۷۵: ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهادهایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ما کلاه خواجگی اکنون ز سر بنهاده ایم تا که در بند کله دوزی اسیر افتاده ایم صد سر ار زد هر کلاهی کو همی دوزد ولیک ما بهای هر کله اکنون سری بنهاده ایم او کلاه عاشقان اکنون همی دوزد چو شمع ما از آن چون شمع در پیشش به جان استاده ایم بندهٔ او از سر چشمیم همچون سوزنش گر چه همچون سرو و سوسن نزد عقل آزاده ایم سینه چشم سوزن و تن تار ابریشم شدست تا غلام آن بهشتی روی حورا زاده ایم کار او چون بیشتر با سوزن و ابریشمست لاجرم ما از تن و دل هر دو را آماده ایم از لب خویش و لب او در فراق و در وصال چون چراغ و باغ و با هم با باد و هم با باده ایم برنتابد بار نازش دل همی از بهر آنک دل همی گوید گر او سادست ما هم ساده ایم لعل پاش و در فشانیم از دو دریا و دو کان تا اسیر آن دو لعل و آن دو تا بیجاده ایم ما ز خصمانش کی اندیشیم کاندر راه او خوان جان بنهاده و بانگ صلا در داده ایم تا سنایی وار دربستیم دل در مهر او ما دو چشم اندر سنایی جز به کین نگشاده ایم حکیم سنایی غزنوی