حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۲۴۵: می ده پسرا که در خمارم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می ده پسرا که در خمارم آزردهٔ جور روزگارم تا من بزیم پیاله بادا بر دست زیار یادگارم می رنگ کند به جامم اندر بس خون که ز دیده می ببارم از حلقه و تاب و بند زلفت هم مومن و بستهٔ زنارم ای ماه در آتشم چه داری چون با تو ز نار نیست عارم تا مانده ام از تو برکناری جویست ز دیده بر کنارم خواهم که شکایت تو گویم از بیم دو زلف تو نیارم گر ماه رخان تو برآید از من ببرد دل و قرارم امروز که در کفم نبیدست اندوه جهان بتا چه دارم مولای پیالهٔ بزرگم فرمانبر دور بی شمارم در مغکده ها بود مقامم در مصطبه ها بود قرارم از شحنهٔ شهر نیست بیمم در خانهٔ هجر نیست کارم هر چند ز بخت بد به دردم هر چند به چشم خلق خوارم با رود و سرود و بادهٔ ناب ایام جهان همی گذارم حکیم سنایی غزنوی