حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۲۲۸: دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم به دست عشق رخت دل به میخانه فرستادم چو در دست صلاح و خیر جز بادی نمی دیدم همه خیر و صلاح خود به باد عشق در دادم کجا اصلی بود کاری که من سازم به قرایی که از رندی و قلاشی نهادستند بنیادم مده پندم که در طالع مرا عشقست و قلاشی کجا سودم کند پندت بدین طالع که من زادم مرا یک جام باده به ز چرخ اندر جهان توبه رسید ای ساقیان یک ره به جام باده فریادم نیندوزم ز کس چیزی چنان فرمود جانانم نیاموزم ز کس پندی چنین آموخت استادم ز رنج و زحمت عالم به جام می در آویزم که جام می تواند برد یک دم عالم از یادم الا ای پیر زردشتی به من بربند زناری که من تسبیح و سجاده ز دست و دوش بنهادم حکیم سنایی غزنوی