حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۲۲۵: بستهٔ یار قلندر ماندهام
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بستهٔ یار قلندر مانده ام زان دو چشمش مست و کافر مانده ام تا همه رویست یارم همچو گل من همه دیده چو عبهر مانده ام بر دم مار آمدم ناگاه پای زان چو کژدم دست بر سر مانده ام در هوای عشق و بند زلف او هم معطل هم معطر مانده ام بر امید آن دوتا مشکین رسن پای تا سر همچو چنبر مانده ام چنگ در زنجیر زلفینش زدم لاجرم چون حلقه بر در مانده ام دورم از تو تا به روزی چشم و دل در میان آب و آذر مانده ام از خیال او و اشک خود مقیم دیده در خورشید و اختر مانده ام هم ز چشمت وز دلت کز چشم و دل اندر آبان و در آذر مانده ام دخل و خرج روز شب را در میان در سیه رویی چو دفتر مانده ام افسری ننهاد ز آتش بر سرم تا چنین نی خشک و نی تر مانده ام سالها شد تا از آن آتش چو شمع مرده فرق و زنده افسر مانده ام مفلس و مخلص منم زیرا مرا دل نماند و من ز دلبر مانده ام عیسی اندر آسمان خر با زمین من نه با عیسی نه با خر مانده ام بی منست او تا سنایی با منست با سنایی زین قبل درمانده ام حکیم سنایی غزنوی