حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۱۰۸: ناز را رویی بباید همچو ورد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ناز را رویی بباید همچو ورد چون نداری گرد بدخویی مگرد یا بگستر فرش زیبایی و حسن یا بساط کبر و ناز اندر نورد نیکویی و لطف گو با تاج و کبر کعبتین و مهره گو با تخته نرد در سرت بادست و بر رو آب نیست پس میان ما دو تن زین ست گرد زشت باشد روی نازیبا و ناز صعب باشد چشم نا بینا و درد جوهرت ز اول نبودست این چنین با تو ناز و کبر کرد این کار کرد زر ز معدن سرخ روی آید برون صحبت ناجنس کردش روی زرد کی کند ناخوب را بیداد خوب چون کند نامرد را کافور مرد تو همه بادی و ما را با تو صلح ما ترا خاک و ترا با ما نبرد لیکن از یاد تو ما را چاره نیست تا دین خاکست ما را آب خورد ناز با ما کن که درباید همی این نیاز گرم را آن ناز سرد ور ثنا خواهی که باشد جفت تو با سنایی چون سنایی باش فرد در جهان امروز بردار برد اوست باردی باشد بدو گفتن که برد حکیم سنایی غزنوی