حکیم سنایی غزنوی
غزلیات
غزل شماره ۹۱: این نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این نه زلفست آنکه او بر عارض رخشان نهاد صورت جوریست کو بر عدل نوشروان نهاد گر زند بر زهر بوسه زهر گردد چون شکر یارب آن چندین حلاوت در لبی بتوان نهاد توبه و پرهیز ما را تابش از هم باز کرد تا به عمدا زلف را بر آن رخ تابان نهاد از دل من وز سر زلفین او اندازه کرد آنکه در میدان مدار گوی در چوگان نهاد دیدمش یک روز شادان و خرامان از کشی همچو ماهی کش فلک یک روز در دوران نهاد گفتم ای مست جمال آن وعدهٔ وصل تو کو خوش بخندید آن صنم انگشت بر دندان نهاد گفت مستم خوانی و بر وعدهٔ من دل نهی ساده دل مردا که بر وعدهٔ مستان نهاد حکیم سنایی غزنوی