حکیم سنایی غزنوی
الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
در صفت اهل تصوّف
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
هر گدایی که بینی از کم کم پادشاهیست با خیول و علم همه دردی کشان ولی بی ظرف همه مقری ولی نه صوت و نه حرف چون سرِ عشق آن جهان دارند همچو شمعند سر ز جان دارند زانکه تاشان امید نبود و بیم جانشان تن خورد چو شمع مقیم پیش امرش چو کلک برجسته سر قدم کرده و میان بسته سگ درَد پوستین درویشان ورنه چرخ است بندهٔ ایشان باش تا روز حشر برخیزند همه در دامنِ دل آویزند تا ببینی تو خاصه بر درِ یار پیش هریک هزار مرتبه دار حرکت رفته از اشارتشان حرفها جسته از عبارتشان منتهای امیدشان تا او قبله شان او و انسشان با او همه خواهی که باشی او را باش رو برش سوی خویش هیچ مباش ژالهٔ ذل ز دل مران هرگز کز ره ذل رسی به گلشن عزّ حکیم سنایی غزنوی