حکیم سنایی غزنوی
الباب السّابع فصل فیالغرور و الغفلة والنسیان و حبّالامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیانالموت والبعث والنشر
اندر نگاه داشتن راز و مشورت کردن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سر چه پوشی که در بهاران گِل راز پنهان ندارد اندر دل با بهان رای زن ز بهر بهی کز دو عقل از عقیله باز رهی کز تن دوست در سرای مجاز جان برون آید و نیاید راز راز مر دوست را چو جان باشد زان چو جان در دلش نهان باشد راز پنهان نداشت ایج لبیب در غم و علّت از حبیب و طبیب از طبیب ار نهان کنی تو اصول به نگردی بماندی معلول جمله علّت بگوی و راز مگوی وآنچه بشنیده ای تو باز مگوی راز دل چو مرغ و دانه بُوَد راز بر دل چو دود خانه بُوَد دانه چون مرغ خورد شد ناچیز وآنچه بر دل نهاده شد چون تیز نرهد جان جانت زین دو مگر تا نکردی نهانش جای دگر با قوی گو اگر بگویی راز زانکه باشد قوی ضعیف آواز اینکه گفتم چو عاقلان بپذیر ورنه از پیل و خر قیاسی گیر زنده سر جز به زنده نسپرده ست زانکه سر جان زنده را مُرده ست هرکه مرده است راز مردان را دُر کند پس صدف کند جان را تا صدف را به کارد نشکافند همچو دریا ز موج کی لافند تو نیابی بخاصه راز ملوک خیره باهم نشین پنبه و دوک حکیم سنایی غزنوی