مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۱۲۳: به حیلت تو خواهی که در را ببندی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به حیلت تو خواهی که در را ببندی بنالی چو رنجور و سر را ببندی چو رنجور والله که آن زور داری که بر چرخ آیی قمر را ببندی گر آن روی چون مه به گردون نمایی به صبح جمالت سحر را ببندی غلام صبوحم ولی خصم صبحم که از بهر رفتن کمر را ببندی اگر گاو آرند پیشت سفیهان به یک نکته صد گاو و خر را ببندی به یک غمزه آهوان دو چشمت چو روبه کنی شیر نر را ببندی زمستان هجر آمد و ترسم آنست که سیلاب این چشم تر را ببندی وگر همچو خورشید ناگه بتابی بدین آب هر رهگذر را ببندی خموشم ولیکن روا نیست جانا که از حال زارم نظر را ببندی مولانا بلخی