مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۱۰۶: فرست بادهٔ جان را به رسم دلداری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
فرست بادهٔ جان را به رسم دلداری بدان نشان که مرا بی نشان همی داری بدان نشان که به هر شب چو ماه می تابی ز ابر دل قطرات حیات می باری چه قطره هاست که از حرف عشق می بارد ز گل گلی بفزاید ز خار هم خاری میان خار و گل این سینه ها چو بلبل مست ضمیر عشق دل اندر سحر به سحر آری هزار ناله کنم لیک بیخود از می عشق چو چنگ بی خبرم از نوا و از زاری از آن دمی که صراحی عشق تو دیدم تهی و پر شده ام دم به دم قدح واری میان جمع مرا چون قدح چه گردانی چو شمع را تو در این جمع در نمی آری مرا بپرس که این شمع کیست شمس الدین که خاک تبریز از وی بیافت بیداری مولانا بلخی