مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۲۹: آه که دلم برد غمزههای نگاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آه که دلم برد غمزه های نگاری شیر شگرف آمد و ضعیف شکاری هیچ دلی چون نبود خالی از اندوه درد و غم چون تو یار و دلبر باری از پی این عشق اشک هاست روانه خوب شهی آمد و لطیف نثاری چشم پیاپی چو ابر آب فشاند تا ننشیند بر آن نیاز غباری کان شکر آن لبست باد بقایش تا که نماند حزین و غوره فشاری نک شب قدرست و بدر کرد عنایت بر دل هر شب روی ستاره شماری بی مه او جان چو چرخ زیر و زبر بود ماهی بی آب را کی دید قراری خود تو چو عقلی و این جهان همه چون تن از تن بی عقل کی بیاید کاری خلعت نو پوش بر زمین و زمانه خلعت گل یافت از جناب تو خاری گر نبدی خوی دوست روح فشانی خود نبدی عاشقی و روح سپاری خرقه بده در قمارخانه عالم خوب حریفی و سودناک قماری بهر کنارش همی کنار گشایم هیچ کس آن بحر را ندید کناری تن بزنم تا بگوید آن مه خوش رو آنک ز حلمش بیافت کوه وقاری مولانا بلخی