مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۰۹: آه که چه شیرین بتیست در تتق زرکشی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آه که چه شیرین بتیست در تتق زرکشی اه که چه می زیبدش بدخوی و سرکشی گاه چو مه می رود قاعده شب روی می کند از اختران شیوه لشکرکشی گاه ز غیرت رود از همه چشمی نهان تا دل خود را ز هجر تو سوی آذر کشی ای خنک آن دم که تو خسرو و خورشید را سخت بگیری کمر خانه خود درکشی از طرب آن زمان جامه جان برکنی وز سر این بیخودی گوش فلک برکشی هر شکری زین هوس عود کند خویش را تا که بسوزد بر او چونک به مجمر کشی آن نفس از ساقیان سستی و تقصیر نیست نیست گنه باده را چونک تو کمتر کشی بخت عظیمست آنک نقل ز جنت بری خیر کثیرست آنک باده ز کوثر کشی مست برآیی ز خود دست بخایی ز خود قاصد خون ریز خود نیزه و خنجر کشی گوید کز نور من ظلمت و کافر کجاست تا که به شمشیر دین بر سر کافر کشی وقت شد ای شمس دین مفخر تبریزیان تا تو مرا چون قدح در می احمر کشی مولانا بلخی