مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۰۵: آن دل که گم شدهست هم از جان خویش جوی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آن دل که گم شده ست هم از جان خویش جوی آرام جان خویش ز جانان خویش جوی اندر شکر نیابی ذوق نبات غیب آن ذوق را هم از لب و دندان خویش جوی دو چشم را تو ناظر هر بی نظر مکن در ناظری گریز و ازو آن خویش جوی نقلست از رسول که مردم معادنند پس نقد خویش را برو از کان خویش جوی از تخت تن برون رو و بر تخت جان نشین از آسمان گذر کن و کیوان خویش جوی برقی که بر دلت زد و دل بی قرار شد آن برق را در اشک چو باران خویش جوی انبان بوهریره وجود توست و بس هر چه مراد توست در انبان خویش جوی ای بی نشان محض نشان از کی جویمت هم تو بجو مرا و به احسان خویش جوی مولانا بلخی