مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۰۳: ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای کاشکی تو خویش زمانی بدانیی وز روی خوب خویشت بودی نشانیی در آب و گل تو همچو ستوران نخفتیی خود را به عیش خانه خوبان کشانیی بر گرد خویش گشتی کاظهار خود کنی پنهان بماند زیر تو گنج نهانیی از روح بی خبر بدیی گر تو جسمیی در جان قرار داشتیی گر تو جانیی با نیک و بد بساختیی همچو دیگران با این و آنیی تو اگر این و آنیی یک ذوق بودیی تو اگر یک اباییی یک نوع جوشییی چو یکی قازغانیی زین جوش در دوار اگر صاف گشتیی چون صاف گشتگان تو بر این آسمانیی گویی به هر خیال که جان و جهان من گر گم شدی خیال تو جان و جهانیی بس کن که بند عقل شدست این زبان تو ور نی چو عقل کلی جمله زبانیی بس کن که دانش ست که محجوب دانشست دانستیی که شاهی کی ترجمانیی مولانا بلخی