مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۳۰۰۰: ساقی بیار باده سغراق ده منی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ساقی بیار باده سغراق ده منی اندیشه را رها کن کاری است کردنی ای نقد جان مگوی که ایام بیننا گردن مخار خواجه که وامی است گردنی ای آب زندگانی در تشنگان نگر بر دوست رحم آر به کوری دشمنی هوشی است بند ما و به پیش تو هوش چیست گر برج خیبر است بخواهیش برکنی اندر مقام هوش همه خوف و زلزله ست در بی هشی است عیش و مقامات ایمنی در بزم بی هشی همه جان ها مجردند رقصان چو ذره ها خورشان نور و روشنی ای آفتاب جان در و دیوار تن بسوز قانع نمی شویم بدین نور روزنی این قصه را رها کن ما سخت تشنه ایم تو ساقی کریمی و بی صرفه و غنی هیهای عاشقان همه از بوی گلشنی است آگاه نیست کس که چه باغ و چه گلشنی خشک آر و می نگر ز چپ و راست اشک خون ای سنگ دل بگوی که تا چند تن زنی بیهوده چند گویی خاموش کن بس است فرمان گفت نیست همان گیر که الکنی تا شمس حق تبریز آرد گشایشی کاین ناطقه نماند در حرف معتنی مولانا بلخی