مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۹۴۳: گرمی مجوی الا از سوزش درونی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گرمی مجوی الا از سوزش درونی زیرا نگشت روشن دل ز آتش برونی بیمار رنج باید تا شاه غیب آید در سینه درگشاید گوید ز لطف چونی آن نافه های آهو و آن زلف یار خوش خو آن را تو در کمی جو کان نیست در فزونی تا آدمی نمیرد جان ملک نگیرد جز کشته کی پذیرد عشق نگار خونی عشقش بگفته با تو یا ما رویم یا تو ساکن مباش تا تو در جنبش و سکونی بر دل چو زخم راند دل سر جان بداند آنگه نه عیب ماند در نفس و نی حرونی غم چون تو را فشارد تا از خودت برآرد پس بر تو نور بارد از چرخ آبگونی در عین درد بنشین هر لحظه دوست می بین آخر چرا تو مسکین اندر پی فسونی تبریز جان فزودی چون شمس حق نمودی از وی خجسته بودی پیوسته نی کنونی مولانا بلخی