مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۸۴۵: بت من به طعنه گوید چه میان ره فتادی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بت من به طعنه گوید چه میان ره فتادی صنما چرا نیفتم ز چنان میی که دادی صنما چنان فتادم که به حشر هم نخیزم چو چنان قدح گرفتی سر مشک را گشادی شده ام خراب لیکن قدری وقوف دارم که سرم تو برگرفتی به کنار خود نهادی صنما ز چشم مستت که شرابدار عشق است بدهی می و قدح نی چه عظیم اوستادی کرم تو است این هم که شراب برد عقلم که اگر به عقل بودی شکافدی ز شادی قدحی به من بدادی که همی زنم دو دستک که به یک قدح برستم ز هزار بی مرادی به دو چشم شوخ مستت که طرب بزاد از وی که تو روح اولینی و ز هیچ کس نزادی مولانا بلخی