مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۸۳۴: به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به مبارکی و شادی بستان ز عشق جامی که ندا کند شرابش که کجاست تلخکامی چه بود حیات بی او هوسی و چارمیخی چه بود به پیش او جان دغلی کمین غلامی قدحی دو چون بخوردی خوش و شیرگیر گردی به دماغ تو فرستد شه و شیر ما پیامی خنک آن دلی که در وی بنهاد بخت تختی خنک آن سری که در وی می ما نهاد کامی ز سلام پادشاهان به خدا ملول گردد چو شنید نیکبختی ز تو سرسری سلامی به میان دلق مستی به قمارخانه جان بر خلق نام او بد سوی عرش نیک نامی خنک آن دمی که مالد کف شاه پر و بالش که سپیدباز مایی به چنین گزیده دامی ز شراب خوش بخورش نه شکوفه و نه شورش نه به دوستان نیازی نه ز دشمن انتقامی همه خلق در کشاکش تو خراب و مست و دلخوش همه را نظاره می کن هله از کنار بامی ز تو یک سؤال دارم بکنم دگر نگویم ز چه گشت زر پخته دل و جان ما ز خامی مولانا بلخی