مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۸۱۰: ای بداده دیدههای خلق را حیرانیی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای بداده دیده های خلق را حیرانیی وی ز لشکرهای عشقت هر طرف ویرانیی ای مبارک چاشتگاهی کآفتاب روی تو عالم دل را کند اندر صفا نورانیی دم به دم خط می دهد جان ها که ما بنده توایم ای سراسر بندگی عشق تو سلطانیی تا چه می بینند جان ها هر دمی در روی تو وز چه باشد هر زمانیشان چنین رقصانیی از چه هر شب پاسبان بام عشق تو شوند وز چه هر روزی بودشان بر درت دربانیی این چه جام است این که گردان کرده ای بر جان ها آب حیوان است این یا آتشی روحانیی این چه سر گفتی تو با دل ها که خصم جان شدند این چه دادی درد را تا می کند درمانیی روستایی را چه آموزید نور عشق تو تا ز لوح غیب دادش هر دمی خط خوانیی شمس تبریزی فروکن سر از این قصر بلند تا بقایی دیده آید در جهان فانیی مولانا بلخی