مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۷۸۸: آه از آن رخسار برق انداز خوش عیارهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آه از آن رخسار برق انداز خوش عیاره ای صاعقه است از برق او بر جان هر بیچاره ای چون ز پیش رشته ای در لعل چون آتش بتافت موج زد دریای گوهر از میان خاره ای این دل صدپاره مر دربان جان را پاره داد چون به پیش پرده آمد بهترک شد پاره ای هشت منظر شد بهشت و هر یکی چون دفتری هشت دفتر درج بین در رقعه ای رخساره ای تا چه مرغ است این دلم چون اشتران زانو زده یا چو اشترمرغ گرد شعله آتشخواره ای هم دکان شد این دلم با عشقت ای کان طرب خوش حریفی یافت او هم در دکان هم کاره ای ز آفتاب عشق تو ذرات جان ها شد چو ماه وز سعادت در فلک هر ساعتی استاره ای نقش تو نادیده و یک یک حکایت می کند چون مسیح از نور مریم روح در گهواره ای شمس تبریزی تناقض چیست در احوال دل هم مقیم عشق باشد هم ز عشق آواره ای مولانا بلخی