مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۷۱۵: مرا اندر جگر بنشست خاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
مرا اندر جگر بنشست خاری بحمدالله ز باغ او است باری یکی اقبال زفتی یافت جانم وگر چه شد تنم در عشق زاری کناری نیست این اقبال ما را چو بگرفتم چنین مه در کناری بگیر این عقل را بر دار او کش تماشا کن از این پس گیر و داری چو اندربافت این جانم به عشقش ز هستم تا نماند پود و تاری رخ گلنار گر در ره حجاب است چو گل در جان زنیمش زود ناری مشو غره به گلزار فنا تو که او گنده شود روزی سه چاری جمالی بین که حضرت عاشقستش بشو بهر چنین جان جان سپاری خداوندی شمس الدین تبریز کز او دارد خداوند افتخاری مولانا بلخی