مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۷۰۰: ز هر چیزی ملول است آن فضولی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز هر چیزی ملول است آن فضولی ملولش کن خدایا از ملولی به قاصد تا بیاشوبد بجنگد بدو گفتم ملولی هست گولی بخورد آن بازی من خشمگین شد مرا گفتا خمش دیوانه لولی نگوید هیچ را بد مرد این راه مبین بد هیچ را ور نی تو غولی بگفتم عین انکار تو بر من نه بد دیدن بود یا بی حصولی مرا گفت او تناقض های بینا بود از مصلحت نه از بی اصولی محالی گر بگوید مرد کامل تو عین حال دانش ای حلولی گهی درد که داند گه بدوزد گهی شاهی کند گاهی رسولی به تأویلات تو او درنگنجد که تو هستی فصولی او اصولی ز خود منگر در او از خود برون آ که بر بی حد ندارد حد شمولی خمش ای نفس تازی هم بگویم دوباره لا تقولی لا تقولی مولانا بلخی