مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۹۸: خداوندا زکات شهریاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خداوندا زکات شهریاری ز من مگذر شتاب ار مهر داری هلا آهسته تر ای برق سوزان که شد چشمم ز تو ابر بهاری نمی تاند نظر کاندر رکابت رسد در گرد مرکب از نزاری عنان درکش پیاده پروری کن که خورشیدی و عالم بی تو تاری جدایی نیست این تلخی نزع است گلوی ما به هجران می فشاری چو سایه می دود جان در پی تو گذشت از سایه جان در بی قراری به روی او دلا بس باده خوردی بدین تلخی از آن رو در خماری چه باشد ای جمالت ساقی جان خماری را به رحمت سر بخاری نه دست من گرفتی عهد کردی که ما را تا قیامت دست یاری ز دست عهد تو از دست رفتم به جان تو که دست از من نداری کی یارد با تو دیگر عهد کردن که تو سنگین دلی بی زینهاری تو خیره کشتری یا چشم مستت که بر خسته دلانش می گماری حدیث چشم تو گفتم دلم رفت به دریای فنا و جان سپاری دل من رفت عشقت را بقا باد در اقبال و مراد و کامکاری بزی ای عشق بهر عاشقان را ابد تا کارشان را می گذاری مولانا بلخی