مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۹۲: به جان تو پس گردن نخاری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به جان تو پس گردن نخاری نگویی می روم عذری نیاری بسازی با دو سه مسکین بی دل اگر چه بی دلان بسیار داری نگویی کار دارم در پی کار چه باشی بسته تو خاوندگاری تو گویی می روم رنجور دارم نه رنجوران ما را می گذاری ز ما رنجورتر آخر کی باشد که در چشمت نیاییم از نزاری خوری سوگند که فردا بیایم چه دامن گیردت سوگند خواری تو با سوگند کاری پخته ای سر که بر اسرار پنهانی سواری تو ماهی ما شبیم از ما بمگریز که بی مه شب بود دلگیر و تاری تو آبی ما مثال کشت تشنه مگرد از ما که آب خوشگواری بپاش ای جان درویشان صادق چه باشد گر چنین تخمی بکاری چه درویشان که هر یک گنج ملکند که شاهان راست ز ایشان شرمساری به تو درویش و با غیر تو سلطان ز تو دارند تاج شهریاری که مه درویش باشد پیش خورشید کند بر اختران مه شهسواری منم نای تو معذورم در این بانگ که بر من هر دمی دم می گماری همه دم های این عالم شمرده ست تو ای دم چه دمی که بی شماری مولانا بلخی