مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۸۴: شنودم من که چاکر را ستودی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شنودم من که چاکر را ستودی کی باشم من تو لطف خود نمودی تو کان لعل و جان کهربایی به رحمت برگ کاهی را ربودی یکی آهن بدم بی قدر و قیمت توام آیینه ای کردی زدودی ز طوفان فناام واخریدی که هم نوحی و هم کشتی جودی دلا گر سوختی چون عود بوده وگر خامی بسوز اکنون که عودی به زیر سایه اقبال خفتم برون پنج حس راهم گشودی بدان ره بی پر و بی پا و بی سر به شرق و غرب شاید شد به زودی در آن ره نیست خار اختیاری نه ترسایی است آن جا نه جهودی برون از خطه چرخ کبودش رهیده جان ز کوری و کبودی چه می گریی بر خندندگان رو چه می پایی همان جا رو که بودی از این شهدی که صد گون نیش دارد بجز دنبل ببین چیزی فزودی مولانا بلخی