مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۷۵: بیاموز از پیمبر کیمیایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیاموز از پیمبر کیمیایی که هر چت حق دهد می ده رضایی همان لحظه در جنت گشاید چو تو راضی شوی در ابتلایی رسول غم اگر آید بر تو کنارش گیر همچون آشنایی جفایی کز بر معشوق آید نثارش کن به شادی مرحبایی که تا آن غم برون آید ز چادر شکرباری لطیفی دلربایی به گوشه چادر غم دست درزن که بس خوب است و کرده ست او دغایی در این کو روسبی باره منم من کشیده چادر هر خوش لقایی همه پوشیده چادرهای مکروه که پنداری که هست او اژدهایی من جان سیر اژدرها پرستم تو گر سیری ز جان بشنو صلایی نبیند غم مرا الا که خندان نخوانم درد را الا دوایی مبارکتر ز غم چیزی نباشد که پاداشش ندارد منتهایی به نامردی نخواهی یافت چیزی خمش کردم که تا نجهد خطایی مولانا بلخی