مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۵۸: اگر درد مرا درمان فرستی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر درد مرا درمان فرستی وگر کشت مرا باران فرستی وگر آن میر خوبان را به حیلت ز خانه جانب میدان فرستی وگر ساقی جان عاشقان را میان حلقه مستان فرستی همه ذرات عالم زنده گردد چو جانم را بر جانان فرستی وگر لب را به رحمت برگشایی مفرح سوی بیماران فرستی به دربان گفته ای مگذار ما را مرا هر دم بر دربان فرستی منم کشتی در این بحر و نشاید که بر من باد سرگردان فرستی همی خواهم که کشتیبان تو باشی اگر بر عاشقان طوفان فرستی مرا تا کی مها چون ارمغانی به پیش این و پیش آن فرستی دل بریان عاشق باده خواهد تو او را غصه و گریان فرستی یکی رطلی گران برریز بر وی از آن رطلی که بر مردان فرستی دل و جان هر دو را در نامه پیچم اگر تو نامه پنهان فرستی تو چون خورشید از مشرق برآیی جهان بی خبر را جان فرستی چه باشد ای صبا گر این غزل را به خلوتخانه سلطان فرستی مولانا بلخی