مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۶۳۵: امروز سماع است و مدام است و سقایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
امروز سماع است و مدام است و سقایی گردان شده بر جمع قدح های عطایی فرمان سقی الله رسیده ست بنوشید ای تن همه جان شو نه که ز اخوان صفایی ای دور چه دوری تو و ای روز چه روزی وی گلشن اقبال چه بابرگ و نوایی از خاک برویند در این دور خلایق کاین نفخه صور است که کرده ست صدایی از کوه شنو نعره صد ناقه صالح وز چرخ شنو بانگ سرافیل صلایی هین رخت فروگیر و بخوابان شتران را آخر بگشا چشم که در دست رضایی ای مرده بشو زنده و ای پیر جوان شو وی منکر محشر هله تا ژاژ نخایی خواهم سخنی گفت دهانم بمبندید کامروز حلال است ورا رازگشایی ور ز آنک ز غیرت ره این گفت ببندید ره باز کنم سوی خیالات هوایی ما نیز خیالات بدستیم و از این دم هستی پذرفتیم ز دم های خدایی صد هستی دیگر به جز این هست بگیری کاین را تو فراموش کنی خواجه کجایی مولانا بلخی