مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۴۹۵: آنک بخورد دم به دم سنگ جفای صدمنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آنک بخورد دم به دم سنگ جفای صدمنی غم نخورد از آنک تو روی بر او ترش کنی می چو در او عمل کند رقص کند بغل زند ز آنک نهاد در بغل خاص عقیق معدنی مرد قمارخانه ام عالم بی کرانه ام چشم بیار در رخم بنگر پیش روشنی ننگرد او به رنگ تو غم نخورد ز جنگ تو خواجه مگر ندیده ای ملک و مقام ایمنی هیچ عسل ترش شود سرکه اگر ترش رود از پی آب کی هلد روغن طبع روغنی من که در آن نظاره ام مست و سماع باره ام لیک سماع هر کسی پاک نباشد از منی هست سماع ما نظر هست سماع او بطر لیک نداند ای پسر ترک زبان ارمنی در تک گور مؤمنان رقص کنان و کف زنان مست به بزم لامکان خورده شراب مؤمنی پیش تو است این دم او می نبری ز یار بو می نگری تو سو به سو پله چشم می زنی مولانا بلخی