مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۴۷۲: چشم تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چشم تو خواب می رود یا که تو ناز می کنی نی به خدا که از دغل چشم فراز می کنی چشم ببسته ای که تا خواب کنی حریف را چونک بخفت بر زرش دست دراز می کنی سلسله ای گشاده ای دام ابد نهاده ای بند کی سخت می کنی بند کی باز می کنی عاشق بی گناه را بهر ثواب می کشی بر سر گور کشتگان بانگ نماز می کنی گه به مثال ساقیان عقل ز مغز می بری گه به مثال مطربان نغنغه ساز می کنی طبل فراق می زنی نای عراق می زنی پرده بوسلیک را جفت حجاز می کنی جان و دل فقیر را خسته دل اسیر را از صدقات حسن خود گنج نیاز می کنی پرده چرخ می دری جلوه ملک می کنی تاج شهان همی بری ملک ایاز می کنی عشق منی و عشق را صورت شکل کی بود اینک به صورتی شدی این به مجاز می کنی گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج را صورت سکه گر کنی آن پی گاز می کنی غرق غنا شو و خمش شرم بدار چند چند در کنف غنای او ناله آز می کنی مولانا بلخی