مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حرف ه ، ی
غزل شمارهٔ ۲۴۵۷: ای دل سرگشته شده در طلب یاوه روی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای دل سرگشته شده در طلب یاوه روی چند بگفتم که مده دل به کسی بی گروی بر سر شطرنج بتی جامه کنی کیسه بری با چو منی ساده دلی خیره سری خیره شوی برد همه رخت مرا نیست مرا برگ کهی آنک ز گنج زر او من نرسیدم به جوی تا بخورد تا ببرد جان مرا عشق کهن آن کهنی کو دهدم هر نفسی جان نوی آن کهنی نوصفتی همچو خدا بی جهتی خوش گهری خوش نظری خوش خبری خوش شنوی خرمن گل گشت جهان از رخت ای سرو روان دشمن تو جو دروی یار تو گندم دروی جذب کن ای بادصفت آب وجود همه را برکش خورشیدصفت شبنمه ای رازگوی ای تو چو خورشید ولی نی چو تفش داغ کنی ای چو صبا بالطفی نی چو صبا خیره دوی گر صفتی در دل من کژ شود آن را تو بکن شاخ کژی را بکند صاحب بستان به خوی گر چه شود خانه دین رخنه ز موش حسدی موش کی باشد برمد از دم گربه به موی سبز شود آب و گلی چون دهدش وصل دلی دلبر و دل جمع شدند لیک نباشند دوی پیشتر آ تا که نه من مانم این جا نه سخن ظلمت هستی چه زند پیش صبوح چو تویی مولانا بلخی