مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۱۵۵: کی ز جهان برون شود جزو جهان هله بگو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کی ز جهان برون شود جزو جهان هله بگو کی برهد ز آب نم چون بجهد یکی ز دو هیچ نمیرد آتشی ز آتش دیگر ای پسر ای دل من ز عشق خون خون مرا به خون مشو چند گریختم نشد سایه من ز من جدا سایه بود موکلم گر چه شوم چو تار مو نیست جز آفتاب را قوت دفع سایه ها بیش کند کمش کند این تو ز آفتاب جو ور دو هزار سال تو در پی سایه می دوی آخر کار بنگری تو سپسی و پیش او جرم تو گشت خدمتت رنج تو گشت نعمتت شمع تو گشت ظلمتت بند تو گشت جست و جو شرح بدادمی ولی پشت دل تو بشکند شیشه دل چو بشکنی سود نداردت رفو سایه و نور بایدت هر دو به هم ز من شنو سر بنه و دراز شو پیش درخت اتقوا چون ز درخت لطف او بال و پری برویدت تن زن چون کبوتران بازمکن بقوبقو چغز در آب می رود مار نمی رسد بدو بانگ زند خبر کند مار بداندش که کو گر چه که چغز حیله گر بانگ زند چو مار هم آن دم سست چغزیش بازدهد ز بانگ بو چغز اگر خمش بدی مار شدی شکار او چونک به کنج وارود گنج شود جو و تسو گنج چو شد تسوی زر کم نشود به خاک در گنج شود تسوی جان چون برسد به گنج هو ختم کنم بر این سخن یا بفشارمش دگر حکم تو راست من کیم ای ملک لطیف خو مولانا بلخی