مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۱۳۸: ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای عشق تو موزونتری یا باغ و سیبستان تو چرخی بزن ای ماه تو جان بخش مشتاقان تو تلخی ز تو شیرین شود کفر و ضلالت دین شود خار خسک نسرین شود صد جان فدای جان تو در آسمان درها نهی در آدمی پرها نهی صد شور در سرها نهی ای خلق سرگردان تو عشقا چه شیرین خوستی عشقا چه گلگون روستی عشقا چه عشرت دوستی ای شادی اقران تو ای بر شقایق رنگ تو جمله حقایق دنگ تو هر ذره را آهنگ تو در مطمع احسان تو بی تو همه بازارها پژمرده اندر کارها باغ و رز و گلزارها مستسقی باران تو رقص از تو آموزد شجر پا با تو کوبد شاخ تر مستی کند برگ و ثمر بر چشمه حیوان تو گر باغ خواهد ارمغان از نوبهار بی خزان تا برفشاند برگ خود بر باد گل افشان تو از اختران آسمان از ثابت و از سایره عار آید آن استاره را کو تافت بر کیوان تو ای خوش منادی های تو در باغ شادی های تو بر جای نان شادی خورد جانی که شد مهمان تو من آزمودم مدتی بی تو ندارم لذتی کی عمر را لذت بود بی ملح بی پایان تو رفتم سفر بازآمدم ز آخر به آغاز آمدم در خواب دید این پیل جان صحرای هندستان تو صحرای هندستان تو میدان سرمستان تو بکران آبستان تو از لذت دستان تو سودم نشد تدبیرها بسکست دل زنجیرها آورد جان را کشکشان تا پیش شادروان تو آن جا نبینم ماردی آن جا نبینم باردی هر دم حیاتی واردی از بخشش ارزان تو ای کوه از حلمت خجل وز حلم تو گستاخ دل تا درجهد دیوانه ای گستاخ در ایوان تو از بس که بگشادی تو در در آهن و کوه و حجر چون مور شد دل رخنه جو در طشت و در پنگان تو گر تا قیامت بشمرم در شرح رویت قاصرم پیموده کی تاند شدن ز اسکره عمان تو مولانا بلخی