مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۰۸۴: بیا بیا که ز هجرت نه عقل ماند نه دین
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا بیا که ز هجرت نه عقل ماند نه دین قرار و صبر برفته ست زین دل مسکین ز روی زرد و دل درد و سوز سینه مپرس که آن به شرح نگنجد بیا به چشم ببین چو نان پخته ز تاب تو سرخ رو بودم چو نان ریزه کنونم ز خاک ره برچین چو آینه ز جمالت خیال چین بودم کنون تو چهره من زرد بین و چین بر چین مثال آبم در جوی کژروان چپ و راست فراق از چپ و از راستم گشاده کمین به روز و شب چو زمین رو بر آسمان دارم ز روی تو که نگنجد در آسمان و زمین سحر ز درد نوشتیم نامه پیش صبا که از برای خدا ره سوی سفر بگزین اگر سر تو به گل دربود مشوی بیا وگر به خار رسد پا به کندنش منشین بیا بیا و خلاصم ده از بیا و برو بیا چنانک رهد جانم از چنان و چنین پیام کردم کای تو پیمبر عشاق بگو برای خدا زود ای رسول امین که غرق آبم و آتش ز موج دیده و دل مرا چه چاره نوشت او که چاره تو همین نشست نقش دعایم به عالم گردون کجاست گوش نمازی که بشنود آمین هزار آینه و صد هزار صورت را دهم به عشق صلاح جهان صلاح الدین مولانا بلخی