مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۲۰۳۱: ای محو راه گشته از محو هم سفر کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ای محو راه گشته از محو هم سفر کن چشمی ز دل برآور در عین دل نظر کن دل آینه است چینی با دل چو همنشینی صد تیغ اگر ببینی هم دیده را سپر کن دانم که برشکستی تو محو دل شدستی در عین نیست هستی یک حمله دگر کن تا بشکنی شکاری پهلوی چشمه ساری ای شیر بیشه دل چنگال در جگر کن چون شد گرو گلیمی بهر در یتیمی با فتنه عظیمی تو دست در کمر کن ماییم ذره ذره در آفتاب غره از ذره خاک بستان در دیده قمر کن از ما نماند برجا جان از جنون و سودا ای پادشاه بینا ما را ز خود خبر کن در عالم منقش ای عشق همچو آتش هر نقش را به خود کش وز خویش جانور کن ای شاه هر چه مردند رندان سلام کردند مستند و می نخوردند آن سو یکی گذر کن سیمرغ قاف خیزد در عشق شمس تبریز آن پر هست برکن وز عشق بال و پر کن مولانا بلخی