مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۹۶۹: از بدیها آن چه گویم هست قصدم خویشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از بدی ها آن چه گویم هست قصدم خویشتن زانک زهری من ندیدم در جهان چون خویشتن گر اشارت با کسی دیدی ندارم قصد او نی به حق ذوالجلال و ذوالکمال و ذوالمنن تا ز خود فارغ نیایم با دگر کس چون رسم ور بگویم فارغم از خود بود سودا و ظن ور بگفتم نکته ای هستش بسی تأویل ها گر غرض نقصان کس دارم نه مردم من نه زن از تو دارم التماسی ای حریف رازدار حسن ظنی در هوی و مهر من با خویشتن دشمن جانم منم افغان من هم از خود است کز خودی خود من بخواهم همچو هیزم سوختن چونک یاری را هزاران بار با نام و نشان مدح های بی نفاقش کرده باشم در علن فخر کرده من بر او صد بار پیدا و نهان بوده ما را از عزیزی با دو دیده مقترن گر یکی عیبی بگویم قصد من عیب من است زانک ماهم را بپوشد ابر من اندر بدن رو بدان یک وصف کردم کز ملامت مر ورا بهر حق دوستی حملش مکن بر مکر و فن من خودی خویش را گویم که در پنداشتی رو اگر نور خدایی نیست شو شو ممتحن ای خود من گر همه سر خدایی محو شو کان همه خود دیده ای پس دیده خودبین بکن چون خداوند شمس دین را می ستایم تو بدان کاین همه اوصاف خوبی را ستودم در قرن مولانا بلخی