مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۹۶۱: نوبهارا جان مایی جانها را تازه کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نوبهارا جان مایی جان ها را تازه کن باغ ها را بشکفان و کشت ها را تازه کن گل جمال افروخته ست و مرغ قول آموخته ست بی صبا جنبش ندارند هین صبا را تازه کن سرو سوسن را همی گوید زبان را برگشا سنبله با لاله می گوید وفا را تازه کن شد چناران دف زنان و شد صنوبر کف زنان فاخته نعره زنان کوکو عطا را تازه کن از گل سوری قیام و از بنفشه بین رکوع برگ رز اندر سجود آمد صلا را تازه کن جمله گل ها صلح جو و خار بدخو جنگ جو خیز ای وامق تو باری عهد عذرا تازه کن رعد گوید ابر آمد مشک ها بر خاک ریخت ای گلستان رو بشو و دست و پا را تازه کن نرگس آمد سوی بلبل خفته چشمک می زند کاندرآ اندر نوا عشق و هوا را تازه کن بلبل این بشنید از او و با گل صدبرگ گفت گر سماعت میل شد این بی نوا را تازه کن سبزپوشان خضرکسوه همی گویند رو چون شکوفه سر سر اولیا را تازه کن وان سه برگ و آن سمن وان یاسمین گویند نی در خموشی کیمیا بین کیمیا را تازه کن مولانا بلخی