مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۹۵۰: بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این بوی آن یار جهان آرای جان افزاست این این چنین بویی کز او اجزای عالم مست شد از زمین نبود مگر از جانب بالا است این اختران گویند از بالا که این خورشید چیست ماهیان گویند در دریا که چه غوغاست این آفتابش روی ها را می کند چون آفتاب رشک جان ماه سیم افشان خوش سیماست این بعد چندین سال حسن یوسفی واپس رسید این چه حسن و خوبی است این حیرت حور است این این عجب خضری است ساقی گشته از آب حیات کوه قاف نادر است و نادره عنقاست این شعله انافتحنا مشرق و مغرب گرفت قره العین و حیات جان مولاناست این این چه می پوشی مپوشان ظاهر و مطلق بگو سنجق نصرالله و اسپاه شاه ماست این این امان هر دو عالم وین پناه هر دو کون دستگیر روز سخت و کافل فرداست این چرخ را چرخی دگر آموخت پرآشوب و شور این چه عشق است ای خداوند و عجب سوداست این ای خوش آوازی که آوازت به هر دل می رسد شرح کن این را که گوهرهای آن دریاست این مولانا بلخی