مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۹۴۳: می گزید او آستین را شرمگین در آمدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
می گزید او آستین را شرمگین در آمدن بر سر کویی که پوشد جان ها حله بدن آن طرف رندان همه شب جامه ها را می کنند تا ببینی روز روشن ما و من بی ما و من رومیانش جامه دزد و زنگیانش جامه دوز شاد باش ای جامه دزد و آفرین ای جامه کن سرفرازی کار شمع و سرسپاری کار او شرط باشد هر دو کارش هر کی شد شمع لگن در سپردن هر کی زودتر در فروزش بیشتر سر بنه در زیر پای و دستکی بر هم بزن چون درآرد ماه رویی دست خود در گردنت ترک کن سالوس را تو خویش را بر وی فکن تا بریزی و برویی آن زمان در باغ او روی گل بر روی گل هم یاسمن بر یاسمن عاشقان اندرربوده از بتان روبندها زانک در وحدت نباشد نقش های مرد و زن بر سر گور بدن بین روح ها رقصان شده تا بدیده صد هزاران خویشتن بی خویشتن زلف عنبرسای او گوید به جان لولیان خیز لولی تا رسن بازی کنیم اینک رسن مرتضای عشق شمس الدین تبریزی ببین چون حسینم خون خود در زهر کش همچون حسن مولانا بلخی