مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۹۰۰: بیا ای مونس جانهای مستان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بیا ای مونس جان های مستان ببین اندیشه و سودای مستان بیا ای میر خوبان و برافروز ز شمع روی خود سیمای مستان نمی آیی سر از طاقی برون کن ببین این غلغل و غوغای مستان بیا ای خواب مستان را ببسته گشا این بند را از پای مستان همه شب می رود تا روز ای مه به اهل آسمان هیهای مستان همی گویند ما هم زو خرابیم چنین است آسمان پس وای مستان فرشته و آدمی دیوان و پریان ز تو زیر و زبر چون رای مستان کلاه جمله هشیاران ربودند در این بازارگه چه جای مستان میفکن وعده مستان به فردا تویی فردا و پس فردای مستان چو مستان گرد چشمت حلقه کردند کی بنشیند دگر بالای مستان شنیدم چرخ گردون را که می گفت منم یک لقمه از حلوای مستان شنیدم از دهان عشق می گفت منم معشوقه زیبای مستان اگر گویند ماه روزه آمد نیابی جام جان افزای مستان بگو کان می ز دریاهای جان است که جان را می دهد سقای مستان همه مولای عقلند این غریب است که عقل آمد که من مولای مستان چو فرمان موقع داشت رویش کشید ابروی او طغرای مستان همه مستان نبشتند این غزل را به خون دل ز خون پالای مستان مولانا بلخی