مولانا بلخی
غزلیات مولانا - حروف م ، ن ، و
غزل شمارهٔ ۱۸۳۷: یا رب من بدانمیچیست مراد یار من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یا رب من بدانمی چیست مراد یار من بسته ره گریز من برده دل و قرار من یا رب من بدانمی تا به کجام می کشد بهر چه کار می کشد هر طرفی مهار من یا رب من بدانمی سنگ دلی چرا کند آن شه مهربان من دلبر بردبار من یا رب من بدانمی هیچ به یار می رسد دود من و نفیر من یارب و زینهار من یا رب من بدانمی عاقبت این کجا کشد یا رب بس دراز شد این شب انتظار من یا رب چیست جوش من این همه روی پوش من چونک مرا توی توی هم یک و هم هزار من عشق تو است هر زمان در خمشی و در بیان پیش خیال چشم من روزی و روزگار من گاه شکار خوانمش گاه بهار خوانمش گاه میش لقب نهم گاه لقب خمار من کفر من است و دین من دیده نوربین من آن من است و این من نیست از او گذار من صبر نماند و خواب من اشک نماند و آب من یا رب تا کی می کند غارت هر چهار من خانه آب و گل کجا خانه جان و دل کجا یا رب آرزوم شد شهر من و دیار من این دل شهر رانده در گل تیره مانده ناله کنان که ای خدا کو حشم و تبار من یا رب اگر رسیدمی شهر خود و بدیدمی رحمت شهریار من وان همه شهر یار من رفته ره درشت من بار گران ز پشت من دلبر بردبار من آمده برده بار من آهوی شیرگیر من سیر خورد ز شیر من آن که منم شکار او گشته بود شکار من نیست شب سیاه رو جفت و حریف روز من نیست خزان سنگ دل در پی نوبهار من هیچ خمش نمی کنی تا به کی این دهل زنی آه که پرده در شدی ای لب پرده دار من مولانا بلخی